جان ما را نیست در عالم بجز این آرزو کو نشیند یکدمی با دلبر خود روبرو تا بملک وصل او جان و دلم آرام یافت سالها از دست هجرانش دویدم سوبسو حسن روی او عیان دیدم ز مرآت جهان دیده بینا نه بیند در دو عالم غیر او باده نابست پیش مست صهبای شهود ساقی و میخانه و می خواره و جام و سبو در دل صافی توان دیدن جمال روی دوست زاهدا آن دل نداری در پی اش هرزه مپو زنگ غم ز آئینه دل میزداید چار چیز آب و دیگر باده و گشت چمن، روی نکو غیرت جان اسیری در نماز عشق بین جز به محراب دو ابروی تو نارد سرفرو اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91290