جمال یار برانداخت پرده از ناگاه عیان نمود بنقش جهان رخ چون ماه چو لااله ز رویش نقابها برداشت نمود از همه عالم جمال الاالله مباش منکر اگر زانکه گفتمت همه اوست که کشف و عقل بدین دعوی اند هر دو گواه روان ز هر ورق آیات حسن او خوانیم بمصحف رخ خوبان چو میکنیم نگاه اگر چه عاشق و قلاش و مست و اوباشم بروی دوست که دارم همیشه روی براه مرا ز قهر مترسان و ناامید مکن به لطف دوست چو عشاق کرده اند پناه اسیریا، سرطاعات نیستی آمد چرا که نیست چو هستی بدین عشق گواه اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91293