ای از جمال روی تو یک ذره مهر و ماه برمنتهای حسن توکس را نبود راه گفتم چه دورم از توچو مارا گناه نیست گفتا که مست هستی تو بدترین گناه پیوسته گرچه با دل و جانست یار ما هر دم ز شوق اوست مرا صد فغان و آه زان رو مرا بصورت خوبان بود نظر کز روی مه رخان بجمالت کنم نگاه باشد ز نور روی تو ایمان انیس جان گر زانکه کفر زلف تو مارا بود پناه بینم عیان ز پرده ذرات کاینات مهر جمال تو تابان شده چو ماه در اشتیاق روی تو شیداست جان و دل بنما جمال خویش بعشاق گاه گاه بگذر ز مال و منصب اگر یار بایدت زیرا که سد راه وصالست مال و جاه گر چه گداست و مفلس اسیری ولی چه غم دارد بعشق دوست فراغت ز پادشاه اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91296