ای جمالت پرتوی برهر دو کون انداخته همچو مه تابان دو عالم زان تجلی ساخته تا نه بیند چشم غیری حسن جان افزای دوست هر دو عالم را ز نام غیر واپرداخته بهر اظهار کمال خود ز خانه شاه عشق با سپاه حسن در میدان امکان تاخته عاشقان از شوق روی دوست در بازار عشق هر دو عالم را ز بهر وصل او درباخته تا کند خالص وجود عاشق از بیگانگی بارها در بوته محو و فنا بگداخته در مقام صحو بعدالمحو جانبازان راه طالب و مطلوب رااز یکدگر نشناخته چون اسیری سالکان راه تجرید و فنا رخت هستی را بملک نیستی انداخته اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91299