درد عشقش مرهم جان منست کفر عشقش عین ایمان منست بی سرو سامان شدن در عشق دوست هم بجان او که سامان منست آیت دیوانگی و عاشقی گوبیا خود خاص درشان منست در نظربازی و قلاشی کنون در همه آفاق دستان منست جمله ذرات جهان تابان چو ماه ز آفتاب روی جانان مست قسم زاهد چیست زهدست و ریا رندی و معشوق و می زان منست چون سمند عشق دارم در رکاب تا ابد هر لحظه جولان منست درد درد عشق جانانست و بس در دو عالم آنچه درمان منست شاهد جان با اسیری شد یکی ساقیا می ده که دوران منست اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : ملحقات : شمارهٔ ۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91412