یارم چو بناز و عشوه برخاست فریاد برآمد از چپ و راست هر سو چه روی بجست و جویش ای دل بخودآ که یار با ماست از تابش آفتاب رویش ذرات دو کون مست و شیداست از عشوه او جهان پرآشوب وز قامت او چه فتنه برپاست چشمش بفریب سحر جانست زلفش چه بلا و دام دلهاست برداشت ز رخ نقاب عزت عالم به جمال خود بیاراست جایی که نمود وحدت ذات چه جای صفات و فعل و اسماست آنجا همه یار و غیر محو است آنجا نه حدیث لا و الاست برتر ز خیال و وهم و عقل است آنجا که اسیریا ترا جاست اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : ملحقات : شمارهٔ ۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91418