منادی در منادی این ندایست که درد عشق را درمان فنایست به نزد عارفان اهل بینش جهان آئینه وجه خدایست ز هستی هر که گردد نیست در راه بحق او را بقای بی فنایست نقاب زلف بر رخسار چون ماه عجایب فتنه و محکم بلایست همه ذرات عالم را بمعنی اگر داند وگر نه رو بمایست هر آن طالب که طالب رهبرش شد یقین می دان که دردش را دوایست دل و جان اسیری را ز دردت بحمدالله که صد نور و صفایست اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : ملحقات : شمارهٔ ۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91420