ساقی شراب عشق ده تا از خرد یکسو شوم مست و خرابم کن چنان کز ما برآیم هو شوم ای شاهد مه روی ما در ده می جام فنا تا از خمار ما و من یابم امان و او شوم وقت است تا چون عاشقان دست از خودی کوته کنم پا در ره عشقش نهم با دوست همزانو شوم از گلخن طبع و هوا همچون ملک دوری کنم در گلشن ذات و صفت مانند گل خوش بو شوم اندر میان ما و تو مایی ما آمد حجاب ایکاش برخیزد منی تا با تو روبررو شوم خوی خوش عشاق تو جانبازی است و نیستی هستی چو محو عشق شد با عاشقان همخو شوم مایی اسیری غرق شد در موج دریای قدم بحرم بمعنی این زمان در صورت ارچه جو شوم اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : ملحقات : شمارهٔ ۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91428