لبالب است ز خون جگر پیاله ی ما دم نخست چنین شد مگر حواله ی ما بر آستان تو شبها رود که مردم را به دیده خواب نیاید ز آه و ناله ی ما ز قد و روی تو شرمنده باغبان می گفت: که آب و رنگ ندارند سرو و لاله ی ما به روز وصل تو از بیم هجر میترسم که زهر می دهد ایام در نواله ی ما چو گل به وصف رخت جامه چاک زد شاهی به هر کجا ورقی رفت از رساله ی ما امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91924