ابر آمد و بگریست بر اطراف چمنها
شد شسته به شبنم رخ گلها و سمنها
با داغ تو رفتند شهیدان تو زین باغ
چون لاله به خون جگر آغشته کفن ها
از ما سخنی بشنو و با ما سخنی گوی
کز بهر تو بسیار شنیدیم سخنها
گه ناز و گهی عشوه، گهی جور و گهی لطف
غیر از تو چه داند دگری این همه فن ها؟
در عشق تو صبر و دل و دینم شد و اکنون
مانده است در این واقعه شاهی تن تنها
امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/91925