به خود ره نیست در کوی تو مشتاقان شیدا را خم زلفت به قلاب محبت می کشد ما را اگر در پایت افکندم سری، عیبم مکن، کانجا چنان بودم که از مستی ز سر نشناختم پا را تو در دل میرسی مهمان چه جای صبر و عقل و جان زمانی باش، کز نامحرمان خالی کنم جا را غم نا آمده خوردن به نقدم رنجه می دارد همان بهتر که با فردا گذارم کار فردا را ز مژگانش دل زاهد کجا یابد اثر، شاهی بلی، خود کارگر ناید سنان خار بر خارا امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91928