سروی از باغ ارم سایه بر این خاک انداخت
که به تیغ مژه در هر جگری چاک انداخت
چند گاهی دلم از داغ بتان ایمن بود
باز عشق آمد و این شعله به خاشاک انداخت
عقلم از بادیه ی عشق تو بیمی می داد
همتم رخت در این راه خطرناک انداخت
همه از رشک خط و عارض رنگین تو بود
چمن اوراق گل و سبزه که بر خاک انداخت
شاهی آن سهم سعادت که نشان می دادند
ناوکی بود که آن غمزه ی بی باک انداخت
امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/91939