ساقی، به غم تو عقل و جان رفت می ده، که تکلف از میان رفت شد تاب و توانم اندر این راه من هم بروم، اگر توان رفت تا شد رخ و زلفت از نظر دور کام دل و آرزوی جان رفت من بودم و دل که قامتت برد آن نیز بجای راستان رفت شاهی که چو لاله غرق خون است با داغ تو خواهد از جهان رفت امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91963