تا ز شب بر مهت نقاب افتاد سایه بالای آفتاب افتاد در رخم تا بناز خنده زدی نمکی بر دل کباب افتاد مردم دیده را ز مژگانت خار در جایگاه خواب افتاد شیشه زان سر نهد بپای قدح که حریف تنک شراب افتاد در چمنها بنفشه بیتاب است تا به زلف تو پیچ و تاب افتاد گرد روی تو خط زنگاری سبزه ای بر کنار آب افتاد حاجت باده نیست شاهی را که ز جام لبت خراب افتاد امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91966