باز این سر بی سامان، سودای کسی دارد باز این دل هرجایی، جایی هوسی دارد از کنج غمش دیگر، در باغ مخوان دل را کان مرغ که من دیدم، خو با قفسی دارد هر کس به هوای دل، دارد به جهان چیزی مائیم و دل ویران، آن نیز کسی دارد شبها سگ کویش را، رحمی نبود بر من خوش وقت اسیری کو، فریادرسی دارد از کوی بتان شاهی، کم جو ره برگشتن کاین بادیه همچون تو، آواره بسی دارد امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91970