چمن سرسبز شد ساقی، گل و نرگس بباغ آمد بده جامی، که دیگر باغ را چشم و چراغ آمد چو بلبل با فغان، چون لاله در خون دلم، آری از این گلشن نصیب عشقبازان درد و داغ آمد تو کاندر پای دل خاری نداری، گشت بستان رو من و کویش، که نتوان با دل غمگین بباغ آمد دلم آشفته تر گشت از خط نو خیز او، گویی دگر دیوانه را بوی بهار اندر دماغ آمد بعشق نیکوان آسوده نتوان زیستن، شاهی مباش ایمن، که چشم بد بر ایام فراغ آمد امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91985