نصیب من ز تو گر درد و آه می آید خوشم که یاد منت گاهگاه می آید تو میروی و ز هر جانبی خلایق شهر پی نظاره شتابان که: شاه می آید غبار کوی تو در چشم دیده ام، زانست که سرمه در نظرم خاک راه می آید نیاز من به چه در معرض قبول افتد به ملتی که عبادت گناه می آید ز اشک خویش شکایت کجا برد شاهی چو آب تیره اش از پیشگاه می آید امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92013