عید شد، ما را دل دیوانه زندانی هنوز گل شکفت از گریه، چشمم ابر نیسانی هنوز سبزه تر خاست زان لبها و من رفتم ز هوش ناچشیده جرعه ای زان راح ریحانی هنوز گر بدانی سوز من، رحم آیدت بر روز من جان من، آگه نئی زین محنت جانی هنوز گریه های گرم بین ابر بهاری را به باغ گل برویش خنده ای ناکرده پنهانی هنوز گفته ای: دانسته ام شاهی گدای کوی ماست عمر اگر باقی بود زین بهترش دانی هنوز امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92025