با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم لاجرم اکنون ز هجرانت بکام دشمنم غنچه وار از دست دل خواهم گریبان چاک زد چند سوزم لب بمهر و شعله در پیراهنم گفته ای: خون ریزمت دست ار بدامانم زنی گر میسر میشود این کار، دستی میزنم تیغ آن قصاب را از خون من عار است و من همچنان خود را میان کشتگان می افکنم آه دردآلود شاهی قصه دل باز گفت از کباب من حکایت کرد و دود روزنم امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92047