چشم تو خورد باده و من در خمار از آن آن غمزه کرد شوخی و من شرمسار از آن بیمار عشق را ز مداوا چه فایده فارغ شو ای طبیب، که بگذشت کار از آن چون دور لاله، عهد جوانی گذشت و ماند در سینه داغهای کهن یادگار از آن آغشته شد به خون شهیدان عشق، خاک وین گل نمونه ای است به هر نوبهار از آن شاهی، وفا مجوی ز اهل زمانه هیچ چون کس نشان نداد در این روزگار از آن امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92057