ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او خالی نه ایم یک نفس از ذکر خیر او می خور برغم دهر، که خون تو میخورند کیوان دیر دور و مه زود سیر او ساقی بیا که ملک سلیمان بباد رفت خالی فضای دشت و در از وحش و طیر او کس تهمت دویی ننهد آفتاب را ای دل بدوز دیده غیرت ز غیر او شاهی، ز پیر مکیده بستان پیاله ای سرمست بگذر از در دیرینه دیر او امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92066