از سبزه رعنا خطی بر روی گلگون میکشی جان را به زنجیر بلا در ورطه خون میکشی تا عقل دیوانه شود، عنبر بر آتش مینهی یا خود ببالای شکر خط بهر افسون میکشی؟ ای دل چو عاشق گشته ای، ناله مکن از آه خود زین پیش میگفتم ترا، اینها که اکنون میکشی در دور تو بر مردمان جور است، ور نه از چه رو خونی که از دل خورده ام از دیده بیرون میکشی؟ در زلف او پیچیده بین دلهای مشتاقان بسی بیماری آخر ای صبا، این بارها چون میکشی؟ شاهی فروزان میشود شمع زوایای فلک زین شعله ها کز سوز دل شبها به گردون میکشی امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92097