مرا دلی است بدان زلف تابدار یکی مرا سری است بر آن خاک رهگذار یکی ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی که شرط عشق بود دل یکی و یار یکی ببند بر همه خوبان، که نوبهار ترا هنوز گل نشکفته است از هزار یکی بیند دیده چو نرگس ز خوب و زشت جهان که گل یکیست در این بوستان و خار یکی غمین مباش گر از دل قرار شد، شاهی چو کارهای جهان نیست برقرار یکی امیرشاهی سبزواری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92098