بیاض غمزه روی و سواد طره شب ز روی و موی نمود آن نگار شیرین لب رخش سایه زلف اندرون بدان ماند که آفتاب درخشان شود میانه شب کنم تحمل جور رقیبش از پی آنک ز مار مهره بدست آید و ز خار رطب پیام دادم و گفتم که سوخت پیکر من ز مهر روی تو چون از فروغ ماه قصب جواب داد که من ماهم و تنت قصب است قصب ز پرتو مه گر بسوخت نیست عجب اگر چه آن صنم آذری خلیل منست مرا عذاب چو نمرود میکند بلهب بیا و بر لبم آبی زن ایمسیح نفس که تاب مهر تو میسوزدم در آتش تب ز سر برون نکنم جستجوت در همه عمر اگر چه در تک و پویم شکست پای طلب سفر ز کوی تو ابن یمین چگونه کند که باشد از رخ و زلف تو ماه در عقرب ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92544