بنده ی سروم به آزادی که چون بالای تست عاشقم بر گل که همچون روی شهر آرای تست گر ندارد هندوی زلفت چو من سودای تو پس چرا همچون منش پیوسته سر بر پای تست کس نمی بینم که بر بالای چون سروت رسد جز کمند زلف چین بر چین که هم بالای تست خط مشکین تو را از هر که پرسیدم که چیست گفت کآن دود دل و سرمایه سودای تست زرگران صنع گویی سیم سوزی کرده اند ز آن خط مشکین که گرد روی مه سیمای تست دل که بودی جای تو سیلاب غم کردش خراب چون توانم گفت اکنون کاین خرابه جای تست جا بگیر اندر میان جان شیرین چون الف کز قدیم العهد باز این مسکن و مأوای تست من نمی دانم که حوری یا پری کاندر جهان ز آدمی باری نمیدانم که کس همتای تست دل رمید از من چنان کزوی نبودم آگهی دیدمش اکنون بچین زلف سوسن سای تست گفتم ای از من رمیده هیچ یادم میکنی گفت کز عشقش کجا آخر مرا پروای تست گر کند ابن یمین جان در سرکارت چه باک جاودان زنده است آن کو کشته غوغای تست ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92564