خرامان می رود دلبر تعالی الله چه رفتارست شکر می بارد از پسته بنا می زد چه گفتارست به گرد چشمه ی نوشین چه خرم سبزه ای دارد خضر بر آب حیوانست و بر شنگرف زنگارست نگارا از دلم یک دم غمت غایب نمی گردد ندارم در جهان جز غم که دلجویست و دلدارست من از جام می عشقت اگر مستم عجب نبود عجب ز آن کس همی دارم که در دور تو هشیارست سر اندر پایت افکندم گرفتی خرده ای بر من منه آئین بیزاری که اندک مایه آزارست ز چشم فتنه انگیزت بدی کردن چه آموزی بیاموز از رخت آخر که او بس نیک کردارست اگر ابن یمین گوید که از جانت نیم بنده ازو مشنو که این دعوی پس اقرار انکارست ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92572