روی شهر آرای یارم آفتابی دیگرست هر زمانی زلف او در پیچ و تابی دگرست بر رخ او قطره های خوی چون شبنم بر گلست هر زمانی چون گلی و چون گلابی دیگرست گفتم از روی خودم روشن نشانی باز ده گفت آخر روشنست این آفتابی دیگرست ز آتش سودای عشقش در جهان هر جا دلیست بر سر خوان هوس هر دم کبابی دیگرست تا بهار حسن رویش تازه ماند هر زمان ز ابر چشم اشکبارم فتح با بی دیگرست بر روانم درد عشق و بر دلم بار فراق هر یکی ز اینها خرابی بر خرابی دیگرست وعده ی وصلش اگر چه دل فریب آمد ولیک دل بر آن نتوان نهادن کان سرابی دیگرست جز رضای او نجوید در جهان ابن یمین و آن صنم را هر زمان با او عتابی دیگرست ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92578