ماه عیدست این ندانم یا خم ابروی دوست روز نوروزست تابان در جهان یا روی دوست آفتاب از روی چون مهرش مثالی روشنست لیک طغرایی ندارد چون خم ابروی دوست صبحدم نرگس چو چشم از خواب مستی برگشاد نسخه ای دیدم سقیم از غمزه ی جادوی دوست آتش دل را دهد تسکین چو آب زندگی هر غباری کآورد باد صبا از کوی دوست هر کسی را هست میلی سوی مطلوبی دگر عابدان را سوی خلد و عاشقان را سوی دوست عقل ناصح پیشه را در حلقه ی دیوانگان می کشد پیوسته زنجیر و شکنج موی دوست گشت سرگردان دلم چون گوی در میدان عشق بس که در چوگان کشیدش حلقه ی گیسوی دوست قد چون تیرم ز بار غم کمان آسا شدست بی گمان خواهد شکست از قوت بازوی دوست ترکتاز غمزه گر ابن یمین را بس نبود در فزود اکنون تطاول طره ی هندوی دوست ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92608