سنبل غالیه گون بر گل تر می شکند ظلمت شام بر انوار سحر می شکند هر زمان پسته ی شیرینش که شور شهر است خنده ای می زند و نرخ شکر می شکند هر دمی حسن جهانگیر وی از ابرو و چشم ساخته ی تیر و کمان قلب دگر می شکند تا من از رشته ی دندانش سخن می گویم از لطافت سخنم قدر گهر می شکند می کند بر دل من پیرهن صبر قبا از سر ناز کله گوشه چو بر می شکند ناصوابست که آن ترک خطا بی سببی دل بیمار من خسته جگر می شکند از می عشق چنان مست شدست ابن یمین که در خانه ی معشوق به سر می شکند ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92652