عاشقان تا ز کمند غم عشقت نرهند دل محنت زده بر جان بلاکش ننهند بیدلانی که گرفتار خم زلف تو اند تا قیامت ز پریشانی و سودا نرهند بندگانی که کنند ار کرمت آزادی هر یک از راه شرف غیرت صد پادشهند نظرم بر مه و مهرست شب و روز و لیک مه و مهر تو که در سایه زیر کلهند من چو یعقوبم و جان و دل من یوسف وار در چه سیب زنخدان تو دائم به چهند لعل دربار تو را خاصیت کاهرباست ورنه عشاق چرا در طلبش همچو کهند نرم و آهسته به ما بر گذرای سرو روان که به زیر قدمت شیفتگان خاک رهند من از آن چشمه ی حیوان و خط سبز وشت صنع حق بینم و قومی ز پی آب و کهند گفتمش از تو مرا بوس و کناری هوس است گفت نشنیده ای آخر دو به یک کس ندهند هوش دار ابن یمین فتنه ی دور قمر اند آن دو جادو که به عینه دو بلای سیهند ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92659