تا سپهر حسن را رخسار تو ماهست و بس هر سحر در عشق تو کار دلم آهست و بس بیتو زارم آنچنان کز زندگیم اصحاب را هیچ اگر هست آگهی ز آه سحر گاهست و بس چشم مخمورت ز بیماری من دارد خبر وز پریشانی حالم زلفت آگاهست و بس باد ره گم میکند در تیرگی زلف تو تا نپنداری دل بیچاره گمراهست و بس بر سر بازار عشقت عقل سودائی من سود خود داند زیان گر مال و گر جاهست و بس هر کسیرا در عبادت روی سوی قبله ایست قبله اقبال من آنروی چون ماهست و بس رخ چه پنهان میکنی ز ابن یمین کاندر جهان خود همیدانی که از جانت نکو خواهست و بس ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92703