روی چو صبح تو کرد اشک مرا چون شفق ریخت ز جز عم گهر لعل تو بر زرورق تا دلت آتش فکند بر دل پر درد من شد بترشح برون جان ز تنم چون عرق گر رمقی داشتم زنده ببوی تو بود چون تو برفتی ز پیش بس بچه ماند رمق عاشق قد توأم ای تو مسیحا نفس لیک چو مریم زراست می نتوان زد نطق داد صبا را مدد زلف و خط و خال تو تا ز مثلت دهد عالم جانرا عتق گفتم و از مهر تو سوخت بباطل دلم گفت که پروانه را شمع بسوزد بحق گر کند آنشوخ چشم دعوی خون بر دلم ابن یمین گوید از بهر خوشآمد صدق ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92717