روی بنمای ایصنم کز شوق جان میسوزدم و آتش غم تا بمغز استخوان میسوزدم میزند پروانه سلطان عشقت آتشی در دلم کز پای تا سر شمعسان میسوزدم چون نویسم شرح شوقت ز آب چشم و دود دل کاغذم تر مشود کلک و بیان میسوزدم گر نشد چون تار کتان از نزاری پیکرم پس چرا مهرت چو ماه آسمان میسوزدم پیش خلقان کرد پیدا آه دود آسای من کآتش هجران جانان در نهان میسوزدم تا دلم در رسته حسنت بسودا در فتاد گرمی بازار او سود و زیان میسوزدم هر زمانم شعله ئی از دل فروزان میشود آنچنان کز تاب آن آب روان میسوزدم ز آه من گردد معطر مجلس روحانیان همچو عودم خوش نفس گردون از آن میسوزدم گوید اغیارم بمن کابن یمین چندین منال چون ننالم کز فراق یار جان میسوزدم ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92739