ای روی دلربای تو باغ و بهار حسن وی خط مشکبار تو نقش و نگار حسن در باغ حسن تا گل خود روی تو شکفت از دل برون نمیرودم خار خار حسن در کارگاه صنع که تعیین کارها کردند و شد حواله بروی تو کار حسن هستند بیقرار چو زلف تو عالمی تا دیده دید در خم زلفت قرار حسن گر ماه عارضت بگشاید ز رخ نقاب دیار کس نشان ندهد در دیار حسن یوسف برفت و حسن ازین کهنه دیر برد تو آمدی و شد ز تو نو روزگار حسن ابن یمین و چشم تو هرگز نمیشوند خالی دمی ز مستی عشق و خمار حسن ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92752