ای جان و جهانرا ز رخت نور و نوائی وی بر در حسنت شه سیاره گدائی مهرت نرسد جز بدل پاک که چون صبح آید نفس او ز سر صدق و صفائی نقش رخت ایماه که بستست که هرگز نگشاد بزیبائی آن چهره گشائی بادی که ز چین سر زلفین تو خیزد همچون دم عیسی بود اعجاز نمائی نایافته طوطی بلب چشمه کوثر چون سرو سهی قامت تو نشو و نمائی با اشک من و آه دلم باش که نبود سازنده تر و خوشتر ازین آب و هوائی مائیم و دلی آینه کردار کزو نیست جز صیقل الطاف خوشت زنگ ز دائی در دیده کشم سرمه صفت خاک درت را زیرا که نشانیست برو از کف پائی جانی و جهان هیچ عجب نیست گرت نیست چون جان و جهان با من دلخسته وفائی هم بگذرداین ظلمت شبهای فراقت هم سر زند از روز وصال تو ضیائی تا چشم توان داشت ز اقبال تو دردی هرگز نکند ابن یمین میل دوائی ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92805