دی بر در دلدار نشستیم زمانی گفتیم بگویید که اینجاست فلانی آن عاشق سرگشته که جز زلف تو کس را ز آشفتگی حال دلش نیست نشانی چون نام من شیفته بشنید نگارم کاندر تن خوبی به جز او نیست روانی برخاست روانی ز سر ناز و کرشمه می رفت خرامان چو یکی سرو روانی آمد به رضا جویی عشاق و چو دیدم دیدیم بتی قوت دل قوت جانی چون دیده ی موری و چو یک تاره ی مویی آورد به بازار دهانی و میانی هر چند سخن گفتن شیرینش یقین است لیک از دهنش می شنوم دل به گمانی سازد سپر ماه زره هر که بیابد از غمزه ی ابروی خوشش تیر و کمانی گردون چو وی و ابن یمین پیش نیارد دیگر به جهان وعده دهی عشوه ستانی ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/92837