بنگر چه سرخ چشمی و شوخی همیکند با من کبود روی سپهر سیاه کار بر خوان روزگار نگردم بصبر سیر اینست کار بنده بتر زین مخواه کار کارم تباه میکند این چرخ دون پرست ز آن غصه کم نیافت چو دونان تباه کار با من همی کند ز بدی هر چه میکند با دیگریش نیست بدین رسم و راه کار مهمان اگر رسد برم-از شرم نیستی ماند سرم بپیش درون چون گناهکار هست اینزمان مباشر کار آنکه نیستش از راه طبع جز غم آب و گیاه کار ابن یمین گشایش کارت ز حق طلب نگشایدت ز هیچ امیر و ز شاه کار ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۴٠٢ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/93255