خسروا بنده را اجازت ده تا بگویم حکایت دل ریش مدتی شد که در ره اخلاص کرده ام بندگیت از کم و بیش جان ز بهر تو میکنم قربان ور نباشد چنین ندارم کیش حال اخلاص بنده را مخدوم میشناسد برای دور اندیش این زمان کآسمان ز بد مهری میچشاند به جای نوشم نیش فاقه تا جان من کند قربان تیر محنت همی کشد از کیش روز آنست کآفتاب کرم سایه ئی افکند برین درویش مال کز دیگری حواله بدوست چه شود گر دهد به بنده خویش ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۴٩١ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/93344