کریم دولت و دین سرور زمان و زمین توئی که مثل تو گیتی ندید داور خویش سزد که خسرو سیارگان ز بهر شرف ز خاکپای شریف تو سازد افسر خویش عروس مملکت اندر زمان جلوه گری کند ز گوهر تیغ و سنانت زیور خویش منم که در گه مدحت زبان خوش سخنم کند ز تیغ بلارک پدید گوهر خویش پناه اهل هنر چون جناب تست چه شد که یادمی نکنی از غلام کمتر خویش من ار نیایم و لطفت نخواندم باشم چنانکه آیم ورانی بعنفم از در خویش کجاست آن کرم طبع و آن سخاوت نفس که ذات پاک ترا ساختند مظهر خویش ز وصلشان چو خلایق مراد یافت چه شد که چهره شان بنمائی بچشم چاکر خویش چرا بسیم و زرم تربیت نفرمائی چرام خلعت فاخر نپوشی از بر خویش که هر که بنده او زر بود بازادی همی دهد ز سر علم گونه زر خویش جهان بکام تو بادا و باشد از پی آنک جها ندید جهاندار جز تو درخور خویش ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۵٠٣ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/93356