فلک با ما سر یاری ندارد بجز میل دلا زاری ندارد ز پهلوی من این گردون بیمهر جز آهنگ جگر خواری ندارد چه بیدادست یا رب چرخ گردان که کاری جز ستمکاری ندارد دلم از وی چو زلف و چشم خوبان بجز تشویش و بیماری ندارد بود در نظم کارم بس گرانجان اگر چه جز سبکساری ندارد ازان چون ابر گریانم که چون رعد دلم جز ناله و زاری ندارد گرانجانی بختم بین که از وی خرد امید بیداری ندارد دلا آخر ز گردون چند پرسی که بر دردم دوا داری ندارد فلک را هیچ اگر آزرم باشد عزیزانرا بدین خواری ندارد ز هجر دوستان ابن یمین را بدشمنکامی و زاری ندارد بدشمنکامی و زاری ندارد ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : مثنویات : شمارهٔ ٢ - غزل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/93757