فریاد من از فراق یار است وافغان من از غم نگار است بی روی چو ماه آن نگارین رخسارهٔ من به خون نگار است خون جگرم ز فرقت تو از دیده روانه در کنار است درد دل من ز حد گذشته‌ست جانم ز فراق بی‌قرار است کس را ز غم من آگهی نیست آوخ که جهان نه پایدار است از دست زمانه در عذابم زان جان و دلم همی فکار است سعدی چه کنی شکایت از دوست چون شادی و غم نه برقرار است سعدی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل ۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/9389