آمد بر من خادمکی همچو دو پیکر ز آهن زده بر خود گرهی سخت میانش دارد دو سر و یک دهن اما دهنش را نی رسته دندان بوی اندر نه زبانش وین طرفه که بی آنکه نماید سر دندان پاره کند آنرا که در آید بدهانش بی روح و روانست ولی کار بری جلد دارد ذکر اما کس و کونست عیانش تا در نکنی در کس و کون وی انگشت در کار نیاید تن بی روح و روانش ابن یمین فَرومَدی : دیوان اشعار : معمیات : شمارهٔ ۱۳ - ایضاً گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94430