مرا از چون تو یاری میگزیرد که خود درد منت دامن نگیرد لب بیجاده رنگت گر شوم کاه بایزد گر مرا هرگز پذیرد دلم شمعیست کاندر وصل و هجرت ببوسی زنده وز بادی بمیرد نخواهم بردن از خصم تو خواری کزین معنیم باری میگزیرد مرا گویند حال دل بدو گوی چه خوانم قصه چون دروی نگیرد جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94871