برداشتیم دل ز امیدی که داشتیم بر برنداشتیم ز تخمی که کاشتیم آنخود چه روز بود که در وصل میگذشت وان خود چه عیش بود که ما میگذاشتیم آن روزگار رفت که در دولت وصال سر زافتاب و ماه همی برفراشتیم و اکنون که هست میل تو از ما بدیگری باطل شد آن حساب و بیخ برنگاشتیم تو با حریف خویش بشادی نشین که ما تن در زدیم و صبر بدل برگماشتیم آنگه که برگزیدی ما را زدیگران ما ماتم وجود خود آن روز داشتیم بربود روزگار بقهر از بر منت آری ز روزگار همین چشم داشتیم جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94948