بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم کشته عشق توام جای ملامت باشد؟ خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش چند سوزم بغم عشقت و تاکی سازم زلف را گو بمدارا دل من بازفرست ورنه این شرم در اندازم و اندریازم مهرتنگ شکرت را بدو لب بردارم بند زلفت چو دل و جان پس پشت اندازم از رخت گل چنم و شعبده ها دانم کرد وز لبت می خورم و عربده ها آغازم ترکتازی کنم و بوسه پیاپی زنمت تا که گوید که مزن وز تو که دارد بازم برزنم دست بابرویت و همچون زلفت پای بر ماه نهم تا که سر اندربازم نشود مس وجودم بحقیقت اکسیر تا نه در بوته هجر تو همی بگدازم جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94949