وای من از دست دل کو نیست در فرمان من عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من با که گویم محنت هجران بی پایان او از که جویم چاره این درد بیدرمان من هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو بی سبب آخر نباشد اینهمه افغان من ای نهان گشته ز چشمم نیستم آگه ز تو از کجا پرسم خبر جان من و جانان من سخت کاسد گشته بازارمی و شکر کنون از لب و دندان تو دور از لب و دندان من جان من بادت فدای جان و من خود کیستم صد هزارت جان فدا بادا و اول جان من جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94961