زهی روی تو خار گل نهاده قد تو کو شمال سرو داده مهت چون آفتاب افتاده در پای به سر چون سایه پیشت ایستاده ز بهر عشوه ما وعده تو دری ز امروز بر فردا گشاده ز اشک چشم من خیزد تف دل کسی دید آتشی از آب زاده؟ ز شرم روی چون ماهت مه چرخ شود هر مه دو شب از خود پیاده به پیش روی خوبت چیست خورشید چراغی در ره بادی نهاده جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94972