چه باشد اگر با همه دوستگاری مرا گوئی ای خسته چون میگذاری نه با تو وصالی نه از تو سلامی به نام ایزد الحق چه فرخنده یاری گهی نوش صرفی گهی زهر نابی تو معشوقه نی مردم روزگاری مرا دوست خوانی پسم بار ندهی زهی دوستداری زهی حق گذاری بسی جهد کردم که بگذاری این خو چو سودی نمیداشت هم سازگاری چو گویم که بوسی تو گوئی که جانی بده بوس و بستان بدین جان چه داری به من بازده این دل ریش و رستیم تو از این تقاضا من از خواستاری جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94975