تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرهمائی ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی من بیچاره ی مسکین که به هجر تو اسیرم تو خودم بازنپرسی که تو چونی و کجائی چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی چه حکایت کنم از دل که تو خود در دل مائی کج دهی وعده و باور کنم آن را همه از تو من چنین ساده چرایم تو چنین شوخ چرائی نه ز دست تو خلاصم نه به جان از تو امانم تو چه دردسری آخر چه عذابی چه بلائی بکنی رای وصالم نه که تو بیش ازانی تو به جان بوسه فروشی نه که تو بیش بهائی گر بعمری برم آیی بعتابی بخوری دل همه رنج دل هر دوست بخواهی و نیائی جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94977