دیدی که عاقبت سر آن هم نداشتی کشتی مرا و رفتی و ماتم نداشتی گیرم نداشتی سر دل دوستی ما باری زبان طال بقا هم نداشتی ما را بخوشحریف نبایست داشتن کاخر متاع عشوه گری کم نداشتی جان خواستی تو از من و حالی بدادمت یک بوسه خواستم تو مسلم نداشتی ما را میان اینهمه تیمار و درد دل بگذاشتی و از غم ما غم نداشتی گویم که باز ده دل من گوئیم بطنز اول تو داشتی زچه محکم نداشتی جمال‌الدین عبدالرزاق : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/94987